۱۳۸۷ تیر ۱۳, پنجشنبه

پیشرفت در سایه‌ی سکوت خران در برابر بارکشی به‌دست‌آمده است.

۳ نظر:

Pantea گفت...

شب های تنها در خانه بسیار لذت بخشم اند . رفته بودم توی حیاط ، توی تاریکی ، منتظر بودم برق برود و اینجوری کمی بترسیم . برق نرفت . همسایه مان آمد پایین . خیلی پیر است . و خیلی مهربان . هروقت می رود مسافرت برایمان شیرینی های یزدی می آورد . یه عاالم مدل . کلی باقلواهای جورواجور . تصمیم گرفتم برایش یک غذا درست کنم با سبزی .
خیلی اینجور غذاهای مفید رو دوست دارد .
خیلی حرف می زنم و می نویسم ، اغلبم بی ربط ، وقتی مثل الان خیلی خواب آلودم . این وقت ها عالی ست ! در اوج ِ گرسنگی ، خواب آلودگی ، تب ، ...
گفتم الان بیام و بنویسم که چیزی بنویسیم .
*
همیشه فکر می کنم اگه که آدمها به دشت اکتفا کرده بودند ، اما ارضا نشده بودند ، شهر به وجود نمی اومد . الان به خودم اجازه می دم اسمش را بذارم نبود ِ عدالت . (یعنی اگه عدالت توی دشت بود ، شهر نبود) پیش رفت برای من ، برای هرکس فکر می کنم ، معنای خارق العاده ای نداره ، از ته دل ها ، راست راسکی ، خب پیشرفت درونی نیست . منظورم اینه که گاهی پیش رفت یک پس رفته ، یک گذشته نگری . (نه واپس گراییها) اما این در واقعیت درست نیست دیگه ؟
گاهی تنوع یافتن نوعی پیشرفته ، وقتی پیش رفت انقدر نسبیه که وقتی اتفاق بیفته ، اتفاق مجددش پیش رفت نیست ، کسی سعی نمی کنه پیش رفت رو حرکت ندونه . منطورم اینه که ماهاییم که یک خط ، یک مسیر ، برای خودمون تعیین می کنیم ، حرکت توی اون راستا رو می گیم پیش رفت . من دارم می گم "تعیین" این مسیر خودش یک بی عدالتیه . یک جور حرف به کرسی نشوندنه ، برای همین فکر نمی کنم توی پیش رفت آزادی باشه . دقیقا مثل "منطق" . منطق یک چیز تعیین شده ست دیگه . مثلا یک مساله که ما حل می کنیم ، توی فیزیک یک جواب داره ، توی ریاضی یک جواب . این خیلی مسخره ست که معلم ها اینو می پذیرن ، ولی فقط "همین" رو می پذیرن . وقتی آدم منطق نداشته باشه ، نه که غیر منطقی باشه ، تنها یعنی موکدا چیزی رو تعیین نکنه برای خودش ، اونوقت می دونه چرا باور داره . چون می دونه چرا اون رو می پذیره ، با اون قلب آزادی که هیچ چیز رو قطعا جزوی از خودش نمی کرد و جاش همیشه برای چیزای جدید باز بود .
در مقابل بعضی ها که باور می کنند که باور می کنند

رفته بودم پایین ، اینا فکرهایی بود که این جمله اورد توی ذهنم
*

می شه که دفعه ی بعد ، سر کلاس ، یک مهمون ، یک دوست هم ، با من بیاد ؟ فقط همینجوری. اگر جواب دادین ، بی تعارف بنویسین
:) :) :)
گمونم شما مداد ِ جوونی های پدرش رو دیدین . اسم ِ اون رو گذاشتم ماه ناز ِ سپهدار . بیچاره . اسمش رو سپه دار گذاشتم چون بین ِ کلی چیزهای آهنی و زنگ زده در کشوست . همه اصیل و قلدر
او روح ِ یک دختر را دارد که ماه را می بیند ، اما به برادرش نمی گوید ماه امشب زیباست و گرد
برادرش می گوید برو بابا
برادرش به او می گوید جوجه .
***
(penajtea.blogspot.com)
:) :) :)
*

Unknown گفت...

سبزينه ي كوچك دنياي بزرگي دارد
نمي دانم وقتي خبر را شنيدم بيشتر از اين خوشحال شدم كه كار استاد جايزه برده يا از اينكه سليقه ي موسيقايي ام به اين شكل تأييد شده بود؟
يادم نيست شايد اوايل هشتاد و شش بود كه بنا به درخواست من كه مي خواستم كارهاي جديد استاد را بشنوم و مي دانستم بعضي هايش در كش و قوس مجوز گرفتن از شنوندگان دورند ،استاد چند آلبومش را برايم رايت كرد،بهار در نياوران را مدتهاي زيادي بود كه مي شنيدم ولي در مدل استوديويي اش چند قطعه جديد آمده بود ،موسيقي فيلم دماغ به سبك ايراني هم به شدت متفاوت بود و اعصاب و حوصله اي مي خواست كه بنشيني با ديد تحيلي بشنوي اش،پا برهنه در بهشت به حال روزهاي پراشكم مي خورد ديگر نياز به هيچ خطيب حرفه اي نداشتم با ناب ترين نشانه هاي موسيقي اشك مي ريختم .اما سبز كوچك چيز ديگري بود
شعر بود ،پاره هايي از يك منظومه ي كوچك شده ،پاره هايي از شعري به شدت سپيد كه گستره خوانشي بزرگ را با همه كوچكيش تقديمم مي كرد ،گفتگوي قانون ها و ايجازي كه فرم اصلي كار را رقم زده بود به من موسيقي اي را هديه مي كرد ادامه موسيقي فيلم ماهيها ،هرچند كه براي خودش زبان مستقلي داشت

از استاد اجازه گرفته ام تراك 2 اين اثر مدتهاست زنگ موبايلم است و خيلي جالب است براي اينكه همه جا اين دوازده ثانيه زيبا پخش نشود اغلب گوشي را در حالت سكوت نگاه مي دارم

Ali Samadpour گفت...

بله تشریف بیاورند.