۱۳۸۶ دی ۱۰, دوشنبه

 قدم که می‌زنی 

 پایت نرود روی شکاف کاشی‌ها

می‌بازی      

۱ نظر:

Pantea گفت...

کوره راه را می گذرانم
پیچ ِ آجری صــدا ها را
صبح ، برف می بارد
پرده سفید می شود
اتاق سفید می شود
من سفیــد می شوم
دریا در کوه لانه کرده است
از بین دو شاخه خیره به سنگ های دور
ساحل ِ آجری مسکوت
برف می بارد صبح ، و
لبخند ِ من مـــی ماند
.
دی 86


:D ههه اینجا چه قدر خوبه